صبح از خواب بیدار شدم از اتاق اومدم بیرون
بلند داد زدم: صبح بخییییییر همگی!
.
.
.
.
.
خواهرم: زهر مار چته وحشی؟!
داداشم: بدبخت صبح ندیده باز با کی قرار داری؟
مادرم: خدا مرگت بده بچه زهرم رفت.
پدرم: اگه این همه سال رو صرف یه گوسفند کرده بودم، الان یه گله گوسفند داشتم!
عاشق ادبیاتشونم
این فیلم خارجیا همه الکیه